قسمت نبود...
اسمت چه بود؟ آدم فرزند...؟ من را نه مادری نه پدر.بنویس اول یتیم عالم خلقت. نام محل تولد؟ بهشت پاک. اینک محل سکونت؟ زمین خاک. آن چیست در گرده نهادی؟ امانت است. قدت؟ روزی چنان بلند که همسایه خدا-اینک به قد سایه بختم بروی خاک. اعضای خانواده؟ هوای خوب و پاک-قابیل خشمناک-هابیل زیر خاک. روز تولدت؟ در روز جمعه ای به گمانم که روز عشق. رنگت؟ اینک فقط سیاه ز شرم چنان گناه. چشمت؟ رنگی به رنگ بارش باران که ببارد ز آسمان. وزنت؟ نه آنچنان سبک که پرم در هوای دوست نه آنچنان وزین که نشینم بر این زمین جنست؟ نیمی مرا ز خاک نیمی دگر خدا. شغلت؟ در کار کشت امیدم بروی خاک. شاکی ات؟ خدا نام وکیل؟ آن هم فقط خدا. جرمت؟ یک سیب از درخت وسوسه. تنها همین؟ همین!. حکمت؟ تنبیح در زمین. همدست در گناه؟ حوای آشنا. ترسیده ای؟ کمی از چه؟ که شوم من اسیر خاک. آیا کسی به ملاقاتت آمده است؟ بله که..؟ گاهی فقط خدا. داری گلایه؟ دیگر گلایه نه ولی... ولی که چه؟ حکمی چنین...آن هم به یک گناه؟! دلتنگ گشته ای؟ زیاد. برای که؟ تنها فقط خدا. آورده ای سند؟ بلی. چه؟ دو قطره اشک... در آخرین دفاع؟ می خوانمش چنانکه اجابت کند دعا......
MiSs-A |